با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

اون بالاها...

جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۱۱ ب.ظ
آقاجان همیشه می‌گفت: "نگاهت به اون بالاها باشه." من هم همیشه سقف را نگاه می‌کردم!
از چند لحظه پیش که سقف ریخت روی سر من، آن بالاها چسبیده به نگاه من؛ یعنی به چشمم! فقط نمی‌دانم چرا آقاجان اینقدر بی‌تاب است و گریه می‌کند و هی پایین و لابلای این خاک‌ها را نگاه می‌کند؟!
یکی نیست به آقاجان من بگوید، خب خودت هم نگاهت به آن بالاها باشد تا مریم کوچولویت را ببینی!
"آهای آقاجان، من اینجام! این بالا! صدامو میشنوی؟ فکرشم نمی‌کردی که توی پنج سالگی بتونم پرواز کنم! هان؟ وای «ال‌گلی» چقدر از این بالا خشگل است آقاجان" ...

نقل از: رضا احسان پور
  • مداد رنگی

نظر (۳)

  • فیروزابادی
  • نازیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    سلام
    خدا صبرشون بده و رفتگان را بیامرزد.
  • چشم و چراغ همه شیرین سخنان
  • کودکم مادرت تشر می زد
    منضبط باش و پاک بازی کن
    دیگر اینجا کسی مزاحم نیست
    تا دلت خواست خاک بازی کن.........
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی