با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

اینگونه رفتنم آرزوست...

پنجشنبه, ۷ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۱۵ ق.ظ

بعضی رفتن ها سعادت می خواهد... مثل همین خانمی که به تازگی از دنیا رفتند... بعد از 8 سال انتظار، صاحب فرزندی شدند. یک روز بعد از به دنیا آوردن این کوچولوی نازنین و بودن با او... دقیقا موقع اذان صبح در حالی که زیر لب اذان می گفتند، رفتند...
گریه های من فقط برای او نیست. برای خودم هم هست. دلم به حال خودم می سوزد! به او غبطه می خورم که تا این اندازه پاک، تا این اندازه خوب از دنیا رفت. حتما او برای این سعادت تلاش کرده و لایق این رفتن شده...
بچه های گوگل پلاس هیئت امروز را به جلسه ی قرآنخوانی برای او تبدیل کردند. می روم تا به او متوسل شوم. که به عنوان شاگرد اول کلاس بندگی به من کمک کند من هم مثل او بروم... پاکِ پاک...

  • مداد رنگی

فرازی از دعای امام حسین (ع) در روز عرفه

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۰۳ ب.ظ

اِلهی اَغْنِنی بتَدْبیرِکَ لی عَنْ تَدْبیری وَ باخْتِیارِکَ عَنِ اخْتِیاری

خدایا بی نیاز کن مرا به تدبیر خودت از تدبیر خودم و به اختیار خودت از اختیار خودم


وَاَوْقِفْنی عَلی مَـراکِـزِ اضْطِراری

و بر جاهای بـیـچارگی و درماندگیم مرا واقف گردان


اِلـهی اَخْرِجْنی مِنْ ذُلِّ نَفْسی وَطَهِّرْنی مِــنْ شَکّـی وَ شِرْکی قَبْلَ حُلُولِ رَمْسی

خدایا مرا از خواری نفسم نجات ده و پاکم کن از شک و شـرک خـودم پـیـش از آنکه داخل گورم گردم

بکَ اَنْتَصِرُ فَانْصُرْنی وَ عَلَیْکَ اَتَوَکَّلُ فَلا تَکِلْنی

 از تو یاری جویم پس یاریم کن و بر تو توکل کنم پس مـرا وامـگـذار


وَ اِیّاکَ اَسْئَلُ فَلا تُخَیِّبْنی وَ فی فَضْلِکَ اَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنی

و از تـو درخـواسـت کـنـم پـس نـاامـیـدم مـگـردان و در فضل تو رغبت کرده ام پس محرومم مفرما


وَ بجَنابکَ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنی وَ ببابکَ اَقِفُ فَلا تَطْرُدْنی

و بـه حـضـرت تـو خـود را بسته ام پس دورم مکن و به درگاه تو ایستاده ام پس طردم مکن

....
...
..
.

 


برای درمانده ای دعا کنید...

اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ ...

اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ ...

اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ ...


...

 

  • مداد رنگی

عکسی از آلبوم قدیمی...

شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۴:۵۲ ب.ظ

دلم می خواد به عنوان "مهدیه ی ۲۴ ساله" به دوران "مهدیه ۱۵ ساله" برم و کمکش کنم بهتر دنیا رو ببینه...
دلم می خواد به دنیای "مهدیه ی ۱۶ساله" برم و کمکش کنم بهتر بنویسه...
دلم می خواد به دنیای "مهدیه ی ۱۷ساله" برم و کمکش کنم به خواسته های کوچیکش برسه...
دلم می خواد به دنیای "مهدیه ی ۱۸ ساله" برم و کمکش کنم احساس تنهایی نکنه...
دلم می خواد به دنیای "مهدیه ی ۱۹ ساله" برم و کمکش کنم تو کارش موفق تر باشه...
دلم می خواد به دنیای "مهدیه ی ۲۰ ساله" برم و کمکش کنم خوب بااشه...
 

آخ که دلم برای تنهایی های خودم خیلی می سوزه!

 

 

  • مداد رنگی

مادر

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۱، ۰۳:۴۰ ب.ظ

مادر وقتی بچه اش توی بازی های بچه گانه زخمی میشه، نمیگه تقصیر خودت بود، می خواستی اینطوری نکنی، من کاری به کارت ندارم.
وقتی بچه اش تو جوی آب می افته و کثیف میشه نمیگه می خواستی حواستو جمع کنی و تو جوی نیفتی. به من ربطی نداره کثیف شدی. خودت یه فکری به حال خودت بکن...

 

مادر طاقت دیدن گریه ی بچه اش رو نداره... مادر سنگ دل نیست... مادر بی رحم نیست...

 

ای مهربان تر از مادر، مرا دریاب...

 

  • مداد رنگی

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۱، ۰۴:۲۱ ب.ظ

 

ذهن آشفته... افکار متناقض... پیش بینی های عجیب! دلم می خواهد همه را برای تو بگویم.
دلم می خواهد از نزدیک حرف بزنم و حرف بزنم.... آنقدر که دیگر حرفی برای گفتن نماند!
کمکم کن... پناه من تویی... غیر از تو به کجا پناه ببرم؟

  • مداد رنگی

باورنکردنی!

يكشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۴۳ ق.ظ

یکی از بهترین حس های دنیا، دوست داشته شدن است! اینکه بدانی کسانی هستند که تو را با تمام وجود دوست دارند. حتی اگر تو این همه دوست داشتن را باور نکنی، باز فرقی نمی کند. آن ها تو را از صمیم قلب دوست دارند.
خیلی شیرین است کسی به تو بگوید:
- علاوه بر خدایی که همیشه با توست. من هم با تو هستم. هیچ وقت احساس تنهایی نکن.
- من هیچ وقت فراموشت نمی کنم، ترکت نمی کنم و برای همیشه در زندگی من خواهی ماند.
- هر جا رفتیم به یادت بودیم و با خود می گفتیم کاش مداد رنگی هم اینجا بود!
- جانم به فدایت. چه موقع بر می گردی؟ من نگرانم با این شرایط در شهر غربت و تنهایی و...  سکوت همراه گریه...
انگار بار بزرگی از دلم برداشته شده.
ممنون که دوستم دارید.....

  • مداد رنگی

روزگار رنگی...

پنجشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۱، ۰۶:۲۶ ق.ظ

برای انجام دادن کارهای هنری رنگ های مختلفی وجود دارد. گواش، آبرنگ،رنگ روغن، اکریلیک، مداد رنگی و ...
بعضی از رنگ ها اساسا حساس هستند و باید مراقبشان بود. مثل گواش، که بعد از هر بار رنگ برداشتن، باید فورا در آن را بست که خشک نشود. وقتی خشک شود حتی با ریختن آب داخل آن و رقیق کردنش به حالت اول بر نمی گردد و کیفیتش را از دست میدهد.
از این بین مداد رنگی با همه شان تفاوت دارد. مداد رنگی فقط تحت فشار زیاد ممکن است که از وسط بشکند و همه گمان می کنند حتی از شکسته ی آن هم می شود استفاده کرد.
مداد رنگی محکم به نظر می رسد اما از همه حساس تر است. وقتی از فاصله ی یک متری روی زمین محکم (سرامیک، موزاییک، کاشی، آسفالت و ...) بیافتد، مغز مداد که کار اصلی نوشتن را انجام میدهد از قسمت های مختلف می شکند. این شکسته شدن فقط موقع تراشیدن آن دیده می شود... به طوری که مدام می تراشی و می تراشی اما هر چه می تراشی به نوک مداد نمیرسی... میبینی نوک مداد خود به خود شکسته میشود و می افتد...
اگر مدادی این طور شکست حتما به خاطر ضربه ایست که قبلا به آن وارد شده است...


مداد رنگی عزیز...
حالا که هیچ کس به فکر تو نیست، خودت به فکر خودت باش!!!
حالا که هیچ کس مراقب تو نیست، خودت مواظب خودت باش!!!
دیگران شکسته شدنت را نمی بینند... شکسته شدنت را باور نمی کنند...
سالم بمان... محکم باش مثل همیشه!
یادت باشد...
تو فقط زمانی می توانی به دیگران کمک کنی که خودت سالم و محکم باشی...
مواظب خودت باش...
خدا دوست ندارد تو بشکنی...
خدا دوست ندارد دل تو را شکسته ببیند...

  • مداد رنگی

فکر هایم گم شده

يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۱، ۰۶:۲۶ ب.ظ

برای کسی که با نوشتن فکر می کنه...
برای کسی که با نوشتن حرف می زنه...
برای کسی که با نوشتن به خاطر میسپاره...
برای کسی که با نوشتن به یاد میاره...
برای کسی که حتی تو فکرش هم مدام داره می نویسه و می نویسه...
فاجعه اس که همزمان 4 تا از مهمترین دفترهاش رو گم کنه...


*البته بنده گم نکردم... عزیزی لطف کردند و  برایم گم فرمودند.

 

  • مداد رنگی

میشه... می تونی...

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۱، ۰۳:۵۷ ق.ظ

میشه وقتی تو فکری، خوشحال با مادرت حرف بزنی...
میشه وقتی اشک تو چشاته، با چشمای براق قربون صدقه ی عکس دختر عمو بری، فیلم ببینی، ظرف بشوری...
میشه وقتی بغض توی گلوته، از آهنگی که نمی دونی قشنگ هست یا نه! با صدای بلند تعریف کنی...
میشه در اوج ناراحتی، به دیگری دل داری بدی و حرف های امیدوار کننده بزنی که: نترس خدا هست...
میشه وقتی داری آروم آروم اشک می ریزی، توی اسمس و چت شکلک های خنده بفرستی و شوخی کنی...
می تونی باهمین صدای خسته شعر بخونی...
می تونی شاد باشی...
می تونی بخندی...
می تونی بلند و با انرژی سلام کنی...
می تونی از امروز یه زندگیه جدید رو شروع کنی...

 

میشه... می تونی...
چون تو خدا رو داری...

  • مداد رنگی

جا مانده ام

دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۳۷ ق.ظ

دو نفر کربلا و یکی مشهد... از اتاقمان فقط من جا مانده ام.

 

  • مداد رنگی

برای تو می نویسم...

دوشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۸ ق.ظ

برای تو می نویسم. زیر باران می نویسم... با چادری خیس... با گونه های خیس...
برای تو که در فراموش کاری زبانزدی... برای تو که حافظه ات از ماهی هم کمتر است...
برای تو می نویسم تا یادت نرود این روز ها را... تا یادت باشد... یادت باشد که چهار سال وقت داشتی...
بس است دیگر... از این به بعد فقط خودت را سرزنش کن که لایق سرزنش کردنی...

  • مداد رنگی

اینجا... این روزها...

جمعه, ۱۶ تیر ۱۳۹۱، ۰۶:۳۰ ق.ظ

این شهر ...
کم ندارد دختران و زنانی که خود را می آرایند تا نگاهی را گدایی کنند...
و کم ندارد مردانی که برای اینکه خدای نکرده تماشای دختر زیبا رویی را از دست بدهند، تک تک خانم ها را بررسی می کنند. حالا برایشان فرقی ندارد ... می خواهد محجبه باشد. می خواهد نباشد... هرچه گیرشان بیاید راضی اند!
دلم در این شهر می گیرد... می پوسد...


*ترم دو احساس غالبی داشتم که همیشه با من بود... بی انصافی است اما... الان دقیقا همان حس را دارم.

 

  • مداد رنگی

کلاغ پر

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۶:۱۷ ب.ظ

امروز:
هدهد ..... پر!
پرستو ..... پر!

فردا:
سیده ..... پر!
سیده که پر نداره! خودش خبر نداره!

 

  • مداد رنگی

خلوتی خلوت

شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۱، ۰۷:۰۹ ب.ظ

بی قراری هایم را می بیند... در گوشم زمزمه می کند: من با تو ام. از چه می ترسی؟
من می گویم: قلب کوچک من دیگر توان شکسته شدن و دوباره شکسته شدن را ندارد. این بار اگر بشکنم... از من چیزی باقی نمی ماند. از تو چیزی باقی نمی ماند. من بی تو می شوم...
او آرام می گوید: تو درآغوش منی... نمی گذارم بشکنی...
می گویم: نگران و غمگینم از این شکست های ممتد... نکند به بی وفایی هایم نگاه کنی! نکند در ازدحام دوران رهایم کنی... نکند تنها شوم... نکند بی تو شوم... 
میگوید: نترس... آرام باش... من با توام... تنهایت نمی گذارم ... همیشه مراقبت هستم... 
می گویم: پس بگزار ببینم بودنت را. بگذار بفهمم این، تاوان بی وفایی های من نیست. بگذار مثل همیشه طعم شیرین بخششت را بچشم. بگذار که با تو باشم و از تو جدا نباشم... دوری ات در توان من نیست... من غیر از تو هیچ کسی را ندارم.
میگوید:من با توام اما تو توان دیدنش را نداری... اگر می خواهی ببینی چشمانت را آماده ی دیدن کن.
من می گویم: چگونه؟
او آهسته لبخند می زند و می گوید: خودت خوب میدانی....


* امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) :
"التوحید ان لاتتوهمه ، و العدل ان لا تتهمه"
"توحید آنست که خدا را در وهم و اندیشه نیاورى و عدل آنکه خدا را به ظلم و کار قبیح متهم نگردانى."

  • مداد رنگی

بوی بهار نارنج فراموشم نمی شود... هرگز!

يكشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۱، ۱۰:۳۳ ب.ظ

حضرت محمد (ص): "مومن، با اشتهای خانواده اش غذا می خورد و منافق، خانواده اش با میل و اشتهای او غذا می خورند"
معروف است که حضرت محمد(ص) بر هیچ غذایی عیب نمی گرفتند. بدون اینکه تفاوتی برای غذا ها قائل شوند، آن ها را میل می کردند و شکر خدا را به جا می آوردند. به طوری که اطرافیان ایشان نمیدانستند که چه غذایی را بیشتر دوست دارند. به چه غذایی بیشتر میل دارند.

خوب!
من این حدیث را حدودا آبان ماه پارسال خواندم! که متاسفانه چندان هم به آن عمل نکردم...
جا دارد که همین جا از هم اتاقی های عزیزم بابت هر گونه تحمیل غذا عذر خواهی کنم. عذر خواهی برای حذف فلفل، مخصوصا از پرستو! و همین طور حذف بادمجان از وعده های غذایی.... از سیده هم معذرت می خواهم که سبزی خشک داخل سالاد را دوست نداشتم! دیگر ...... باز هم ببخشید که از بعد عید به این طرف نگذاشتم تن ماهی بخرید! 
امیدوارم ببخشید! 


حرف هایم بدجور بوی خداحافظی می دهد! حال می دانم که می توانم این روز های آخر را فقط اشک بریزم!
خدا را شاکرم... برای همه ی نعمت هایش!


*ساعت 3:3 است...همین حالا یک آرزو کن! قول می دهم بر آورده شود!

 

  • مداد رنگی