با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

بهترین پدر دنیا...

شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۵۸ ب.ظ
دلم هوای حرمت دارد. من چه خوشبختم که آمدم و فهمیدم چه حسی دارد وقتی پدری همچون تو دوستم دارد، مراقبم هست و من در حریم او در امانم... وقتی کنار تو بودم همه ی عالم با من بود. چون کودکی کم سن و سال در آغوشت گم شدم ... بدی ها من را نمی دیدند و حتی اگر هم می دیدند از هیبت تو جرات نزدیک شدن نداشتند... و چه آرام بودم در آغوش تو! در آرامش و امنیت... بدون ترس و نگرانی... با چشمان بسته فقط غرق بلعیدن گرمای حضورت بودم...

نجف، یعنی آغوش گرم و قدرتمند پدرانه! آن هم چه پدری! بهترین پدر دنیا... کسی که آنجا رفته تازه می فهمد پدر یعنی چه! آغوش پدر چه حسی دارد...
.............
.............
دلم آتش می گیرد، وقتی این ها را کنار چادر خاکی و پهلوی شکسته می گذارم...




*تمام تلاشم برای بیان حس دیروز و امروزم ناکام ماند. این حس توصیف کردنی نیست. درک کردنی است. انشاالله همه ی کسانی که حرم امیر امومنین را درک نکرده اند، درک کنند حضور گرم ایشان را.

  • مداد رنگی

نظر (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی