حال من خوب است!
مدتی فرصت نداشتم اینجا بیایم و به دوستان سر بزنم. امروز آمدم که وبلاگ را از حالت حالگیری خارج کنم و بگویم حال من خوب است...
چند روزی از شهرستان مهمان داشتم... وقتی مادر نباشد خب مهمان من می شوند دیگر! منم به صورت غافلگیرانه در آزمون آشپری و خانه داری و مهمان داری قرار گرفتم. سخت بود خیلی... و سخت ترین قسمت ماجرا بحث تعارف کردن بود برای منی که اصلا تعارفی نیستم! مهمانمان یک وروجک دو سال و نیمه داشت که تمام خانه مان را به هم ریخت اما آنقدر شیرین بود که اصلا خسته نشدم. نمیدانم چه قرابتی بین من و کودکان است که با آن ها بیشتر خوش و بش می کنم تا مادرهایشان! مهمان در تعجب مانده بود از حوصله ی من در رسیدگی به خرده فرمایشات بانو کوچولو!
ولی جدا حسودیم می شود به پرستو! برای خواهر زاده و برادر زاده اش! جرات می خواهد بگویم حسودی ام می شود به فهیمه و زهرا و سمیه ها برای نی نی های کوچکشان؟
من این جرات را دارم که بگویم حسودی ام می شود به تمام زنانی که مادر شده اند!
تا به حال چند شبانه روز پشت سر هم کنار کودکی نبودم... روز اول با خودم گفتم:"بچه که می گویند این است؟ کجایش خوب است؟ این که چیزی جز گریه و جیغ و بهانه و غر ندارد..." اما روز آخر به خاطر رفتن این وروجک به سختی جلوی گریه کردنم را می گرفتم! خیلی خوش گذشت! حتی وقتی کنار گوشم با تمام وجود جیغ میزد و داشتم کر می شدم، خوش می گذشت!
خلاصه این بچه آمد و ما را از پیله ای که دور خود تنیده بودیم در آورد...
*هر سال اول ربیع حنابندان داشتیم. امسال عقب افتاد و امشب قرار است حنا بگیریم!
** برادر که مثل من شب امتحانی درس می خواند از قضا فردا امتحان ادبیات دارد و در حال درس خواندن است. با خود مثل دیوانه ها می خندد! گویا از کتاب ادبیاتشان خوشش آمده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
واییی گفتی بچه، من اگه نرگس بچه همسایه مون نبود تا حالا دق کرده بودم ، هر روز میاد پیشم دختر دوست داشتنی، دیگه خودش میاد مثل ادم بزرگا میشینم باهاش تعریففکر نمیکنم بچه س، ازش می پرسم نرگس غذا چی درست کنیم؟اونم پیشنهاد میده، یا کمکم میکنه، خیلییییییییییییییییییییییییی دوسش دارم، منم گاهی حسودیم میشه به دوستام که خواهر زاده یا برادر زاده دارن ، و منم دقیقا حس تو رو دارم منم خیلی دوست دارم مادر بودن رو تجربه کنم و این یه خصلت ذاتیه تو وجود همه ما خانوما و دختر خانوما ، که انشاالله خدا این فرصت رو از هیچ کسی نگیره
انشاالله که اتفاقی که در پیشه خیر باشه
چه رسم جالبی حنابندان در اول ربیع
واییییییییییییی اسم امتحان میاد میخوام سرمو بزنم به دیواررررررر هیچ وقت دوست ندارم باز برگردم به شبهای امتحان و پر از استرس، این ایین نامه برام کابوسی بود که به خیر و خوشی گذشت!!!
سلاااام.. عزیز دلم! خوبی؟ شما که بیشتر از من تمرین داری... ماشالا هر روز! مهمون داری!
آره همینطوره... اما بعضی ها این خصلت ذاتی رو تو خودشون کشتن! دیگه مادر بودن پیش هر کسی ارزش نداره! تا ببینیم قسمت ما چی میشه! انشالله!
اتفاقی که در پیشه خیره .... صد در صد! دعا کن بشه
...
البته این حنابندان رسممون نیست. عادت اهالی خونه ی سبزه...
به به ... به سلامتی! تبریک میگم خانم راننده... انشالله همیشه موفق باشی