روز های گوسفندی!
دوران بلوغم در هم سایه گی عموی بزرگم گذشت که چهار پسر دارد. این شد که خواسته های من هم بیشتر پسرانه شد. طلب آزادی های پسرانه و در نهایت به دست آوردن آن... دو سال قبل از دانشگاه (پیش دانشگاهی و سال بعد از آن) هم به جای درس خواندن و کلاس رفتن صرف تجارب کاری مختلف شد و ورود زود هنگام من به اجتماع و کار تخصصی و غیر تخصصی. کارهایی که همه پر از جنب و جوش و تکاپو بود و نیازمند معاشرت با افراد مختلف. و من راضی و خوشحال بودم از شرایط آن روزهایم.
حالا گزینه های کاری که برای خودم متصور شدم همه شخصی است و فردی. کار هایی که نیاز کمتری به بودن با دیگران دارد و نیاز بیشتری به خلوت. من نمی دانم دقیقا این از چه ناشی می شود؟ اگر کسی از من بپرسد برای چه این کارها را برای خود جدا کردی، کلی دلیل و منطق برایش سر هم می کنم اما می ترسم از اینکه خودم و ترس هایم را پشت این بهانه ها پنهان کرده باشم.
این آرامش از کجا ناشی می شود؟ از اینکه من به این پی بردم که زنان هر چه هم که بدوند باز به پای مردان نمی رسند؟ و من نمی خواهم تلاش بی جا کنم و خودم را پشت محتاط گری زنانه پنهان کردم؟ یا نه؟ واقعا راضی ام از زن بودن؛ به معنای واقعی آن و اعتقاد دارم به تمام دلایلی که برای اطرافیانم سر هم می کنم. و این آرامش درونی از قدرت است نه از ضعف... نمیدانم. شاید هم اصلا به زن بودن ربطی نداشته باشد.
پس این که دل من برای آن روز های شلوغ و پر جنب و جوش مختص پایتخت تنگ شده از چه ناشی می شود؟ و این چه ربطی به گزینه های کار شخصی دارد که برای خودم جدا کرده ام؟
سخت شد ...
انتخاب راه آینده ارتباط مستقیم با هدف اصلی در زندگی داره
هدفی که با توجه به هدف آفرینش از خلقتش شکل گرفته
هدفی که مقام محمود را نشانه گرفته
هدفی که در جهت کمال است.
برا حوض خونه هم نوشتم
برا آخرین مطلبش
در کنار اون
خوبه که خود آدم
راضی باشه از تصمیم هاش
تا جاییکه منافاتی با هدف اصلیش نداشته باشه
از تصمیم های هر لحظه اش و شرایطش لذت ببره
که هر چه در مسیر کمال و هدفش به او رسد نکوست.
که همه از دوست است.
سلام بله. ممنون از یاد اوریتون. موفق باشید