شعر و ور
به استاد راهنمای عزیز سری زدم که در جریان کارهایم قرارشان دهم. گفتم: "فیزیک کوانتوم خواندم، به درد مبحث من نمی خورد." ایشان در کمال تعجب گفتند: "نه! آن که به درد تو نمیخورد!!!!" من هم که قرار بود راهکار شریفی ها(با سر کج نزد استاد رفتن) را مد نظر داشته باشم، نگفتم که "آخر خودتان فرمودید بروم و مطالعه بفرمایم!!!؟؟؟" بی خیال شدم و به سراغ بقیه صحبت ها رفتم... گفتم:" فلان کتاب های روانشناسی را هم خواندم. نظرتان چیست که از اینجا به بعد وارد روانشناسی بشوم ؟؟؟ " باز گفتند : "مگر نگفتم سراغ روانشناسی نرو؟؟؟؟؟؟؟!" خدایی این دفعه را دیگر گفته بودند که سراغ روانشناسی نرو!
من گفتم:"شما گفتید سراغ روانشناسی رنگ نرو. نگفتید سراغ روانشناسی شخصیت نرو..!" یک نگاه عاقل اندر سفیه به اینجانب انداختند. من هم برای اینکه کم نیاورم این شکلی شدم و گفتم:" خوب! اشکال ندارد! در عوض کلی چیز یاد گرفتم..."
اتود را که دیدند چشمانشان گرد شد و کلی خوششان آمد و از خودشان خوشحالی نشان دادند که گفتم:" نمی خواهم این طوری کار کنم."فکر کنم تو ذوقشان خورد... کسی نیست بگوید آخر دختر خوب!!!(خود تعریفی!) نمی گویی استاد ناراحت میشود بلافاصله بعد از کلی تعریف کردن از کار بشنود که از اتود خودت چندان خوشت نمی آید؟؟؟؟؟؟؟
راجع به کار صحبت کردند و گفتند که اگر این اتود را کار کنی. کار اپتیکال می شود و کار اپتیکال را فقط از نظر علمی(فیزیک) میتوان بررسی کرد بسیار سخت است که بخواهی به دین و عرفان ربطش دهی.
من هم گفتم: "دقیقا به همین علت نمی خواهم این گونه کار کنم. نمی خواهم خیلی هم خشک و
علمی بشود. خواستم مسیرش را سمت روانشناسی ببرم که نشد."
به یک مفهوم در نور اشاره کردم و گفتم می خواهم در این مسیر پیش بروم. بعد از کلی نه آوردن که در عرفان ما جور در نمی آید (و... از این دست حرفای قلمبه سلمبه!) و دفاعات این جانب در رد نظر استاد، قرار بر این شد بر روی همان یک مفهوم متمرکز شوم.
برای این مفهوم هم مثل سابق هنوز منبع خاصی ندارم. و تمام رساله ام بر شعر و ور گفتن استوار گردیده است! البته الحمدالله امیدی به پیدا کردن منبع هست. حداقل از قبل اوضاع و احوالم خیلی بهتر شده!
خدا خودش عاقبت همه ی مردم را ختم بخیر کند. همینطور من و این پایان نامه ی دوست داشتنی
*بعد نوشت: ببخشید اگر خیلی سر در نمی آورید. فقط توضیح کوتاهی بدهم. با توجه علاقه ی زیادم به نور ، پایان نامه ام را هم در رابطه با همین موضوع انتخاب کردم. که با توجه به گستردگی مباحث یه کم الان گیج میزنم! فقط یه کم!
اصلا نمی دانم در حد دکترا است یا ارشد یا کارشناسی
یک پستی بگذارید درست و حسابی ببینیم دنبال چه هستید!
الحق که حیران به الان شما خیلی می آید
البته خیلی چیز ها را یادتان رفت... فلسفه و تاریخ و دین و اخلاق و خیلی چیز های دیگر...
نقاشی است دیگر! نقاشی راهی است برای نشان دادن افکار و درونیات نقاش و اصولا هر چیزی که به انسان مربوط باشد به نقاشی هم ارتباط پیدا می کند و البته انواع دیگر هنر هم اینگونه است. اما نقاشی همیشه از بقیه رشته های هنری جلوتر بوده...
آن مطلبی که توضیح پایان نامه ی هم کلاسی ام هست را بخوانید . شاید چیزی دستگیرتان شد.