عاشقانه ها
سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۰۳ ب.ظ
شب افطاری خونه ی ما بود و من داشتم ظرف می شستم. همزمان با ظرف شستن، زیر لب ترانه ای رو که توی سعادت آباد موقع شمع فوت کردن می خوندند رو زمزمه میکردم...
زن عمو که کنار من داشت ظرف ها رو آب می کشید گفت چی داری می خونی؟
گفتم: یه شعر عاشقانه اس...
زن عمو گفت: ئه چه خوب. به منم یاد بده که برای عموت بخونم! آخه خیلی از دستم عصبانیه!!!
من که ترکیده بودم از خنده!!!
زن عمو که کنار من داشت ظرف ها رو آب می کشید گفت چی داری می خونی؟
گفتم: یه شعر عاشقانه اس...
زن عمو گفت: ئه چه خوب. به منم یاد بده که برای عموت بخونم! آخه خیلی از دستم عصبانیه!!!
من که ترکیده بودم از خنده!!!
- ۹۱/۰۵/۲۴