متفاوت ...
روز های متفاوتی دارم. با احساسات متفاوت...
احساس میکنم قلبم چند پاره شده و هر تکه اش در جایی است دور...
یک قسمت کوچکش اما کنار خودم مانده و در فضایِ خالیِ تکه هایِ رفته برای خودش جولان میدهد...
بالا می رود... پایین می آید... لیز می خورد... خالی میشود... می لرزد...
نگرانم... از راه دور نگرانم....
برای پرستویی که دیگر تلاشی برای پنهان کردن خستگی هایش ندارد. که شاد باشد که جیغ بزند...
برای سیده که فردا روز چهارم زندگی مشترکش است در شهر غربت ...
هدهدی که همیشه اصل مطلب را در روزمرگی های هر روزه اش پنهان میکند و من چشم بسته می خوانم چه وقت هایی دل تنگ است
فکر نمیکردم بعد از یک سال دلم برایشان انقدر بی تاب شود
تا حدی که در محل کار گریه کنم از دل تنگی شان... از اینکه کاش در کنارشان بودم...
روز عید غدیر همه شان را سپردم به حضرتش، قلبم آرام گرفت...
در پناه علی (ع) که باشند جای نگرانی نیست...
توکلتون به خدا باشه.گریه چرا؟
ان شا الله تو کارتون موفق باشین
یا علی