با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

کوه

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۱، ۰۵:۴۳ ق.ظ

پاییز و زمستان...
دو فصل سردی که کوهنوردی در آن عجیب می چسبد...
با صورت های سرخ شده و بینی های باد کرده و دست و پاهای کرخت شده!
دلم شدیدا یک کوه پاییزی می خواهد...
یک کوه زمستانی...
پر از برف...

 

  • مداد رنگی

کوه

نظر (۹)

سلام
موفق باشید.
از وبلاگ ما چند نفر هم دیدن کنید و تجربیات ما رو در اختیار دوستانتون هم قرار بدید.
با پرستو بیاین شهر ما،میبرمتون یه جای عالییی فکر کنم وصف شهرمون رو قبل تو وبلاگ زینا دیده باشی،یا شاید فیروز آبادی دیده باشه



بله. اونجا هم خوش اب و هوا.....
البته من اون مطلب رو ندیدم. به هر حال خیلی ممنون دوست عزیزم.
شما تشریف بیارید سمت ما. ما هم کم جای خوشگل نداریم
نمی دانم چرا ولی سرما را دوست ندارم.

برف را هم از پشت پنجره‌ای که هوای داخل اتاق‌ش گرم باشد می‌پسندم.
  • چشم و چراغ همه شیرین سخنان
  • سلام. عید شما مبارک...

    خانم... بقیه شعر های ما چی شد؟ ما منتظریم
    در جواب تو دوست عزیز:
    چندی است که ذهنم در هوای آبان کرخت شده است ...
    انگشتانم بغض کرده اند..
    قلبم دیگر توان پمپاژخون را ندارد...
    از الان تا وقتی که آخرین نفس هایم را بکشم بدرود...
    سلام
    یادش به خیر
    سال 87 و 88
    هر هقته جمعه ها با دو تا سه دسنگاه اتوبوس
    مردم محله مون رو می بردیم کوه
    ولی کوه های زشک و کنگ و اخلمد و اورتکند یه چیز دیگه است.



    سلام... هر کوهی قشنگیه خودش رو داره...
    خوش به حال اهالی محلتون!
    تا باشه از این محله ها!
  • چشم و چراغ همه شیرین سخنان
  • آخه این چه جوابیه ؟ آدم از نگرانی میمیره
    زود جوابتو پس بگیر...


    انشالله روزای خوب و سرشار از آرامشی را سپری کنی عزیزم
    --------------------------------------------------------------------------------
    آرامش
    دارم به َآن فکر میکنم
    ارام بودن
    مدادرنگ بی رنگم ،ارامم ،خیلی ارام ،چون با تلاقی که به امید صدایی نشسته است،ارام نشسته ام نکند صدایی مرا بخواند و از شدت همهمه ی درونم آنرا نشنوم
    چند روزی است به هر انچه درونم بوده است مرخصی استحقاقی داده ام چه خوب چه بد از همه خواستم بروند اما یادم نبود که انها محکوم به زندان درون من هستند
    من یک باتلاقم!!!
    پس ای زندانیان وجود من هیس!هیچ نگویید:شاید کسی مارا بخواند ...
    هیچ کجا دیده اید زندانیان و زندانبان با هم 2آ کنند ...
    مداد بی رنگیم برای این زندانبان خسته و زندانیانش 2آکن 2 آکن 2آ
  • متهم ردیف اول...
  • قلبم با خواندن کامنت ها و اسمس هایت از جا کنده می شود.
    می خواهم بمیرم وقتی می بینم اینگونه سخن می گویی؟
    قلم خوب نعمتی است بزرگ که استعدادش به هر کسی داده نشده است اما...
    اما هنگام خوب نوشتن... حواست به قلب عزیزت هم باشد...
    قلبی که طاقت دیدن این همه تلخی و دوری عزیزش را ندارد.
    نزدیک بیا و با من حرف بزن...
    نه این طور تلخ و نصفه نیمه و از راه دور...
    به فکر نگرانی های من هم باش... منتظرت هستم!

    در نوشتن قلمم همیشه لرزان است
    اما امروز آنرا خواهم شکست
    قلمی که قلبی را بشکند باید شکست
    و دستم را نیز...
    دستی که نوک قلمش را به سمت قلب دوستی روانه کند گر مجال قطع کردن نباشد باید شکست ....
    دستم را و قلمم را امروز به دیوان خواهم برد ...
    شاکی قلبم ، متهم قلمم ،شاهد قلم رنگم (مداد رنگم)،وکیل مدافع ندارم....
    می دانم گناهکار شناخته خواهم شد ولی نمیدانم تا چه زمان من و قلمم را در سلول های انفرادی نگاه خواهند داشت...

    1
    پاسخ:
    ؟
    سلام، آقا منم رو با خودتون ببرین
    یه سوال شهر اردیبهشت کدومه؟ یعنی به لفظ شکیل تر ...کجاست؟
    منم میام...
    اصلا منم با خودتون ببرین ...
    منو با خودت ببر ای مداد رنگی...


    کشتی خودتو! :))))))))) آخه منم ساک بسته آماده ام که برم...
    برای من خیلی اتفاقات خوب دیگر هم فقط با آنها تداعی می شود
    پاییز و زمستان...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی