با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

گاهی پر از حرفی و لبریز از سکوت!

چهارشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۱، ۰۸:۲۹ ق.ظ

از در و دیوار به تو حمله می شود تا شاید این دفعه دیگر کارد به استخوانت برسد!
حتی فیلم ها هم دیگر، فقط داستان زندگی تو را می گویند که برای یک لحظه هم فراموش نکنی چه اتفاقی افتاده! 
نمی دانم تو چاق شده ای یا کارد ها دیگر به تیزی سابق نیستندکه نمی بُرند و خلاص نمی کنند آدم را ...که نمی رسند به این استخوان لعنتی...
که شاید وقتی برسند به استخوان، توان ضجه و فریاد هم برسد و با تمام وجود فریاد بزنی:

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.........................................


 


 

*شبیه دیالوگ های سعید نعمت الله شد از لحاظ استفاده از "که"

  • مداد رنگی

خدا

نظر (۸)

کمی ک خوب بنگرید
رسیده است.....


... شاید
سلام


سلام
احسنت
پس شما کشف کردی این که سعید نعمت الله رو


ئه شما هم کشف کردی؟ چه حسن تصادفی!
سلام گل گلاب پرستو...
چند کیلو اضافه کردی که میگی تو چاق شده ای ... و فلان ...هان؟
قربون خدا برم که از حکمت کاراش این بنی بشر سر در نمیاره ...
بانو کسا کسا کسا ....


سلام خانم گل! والا ما از حکمتشم سر درمیاریم. یعنی خودش یه کاری کردس! سر دربیاریم...
وقتی حدیث کسا می خونم یاد تو می افتم که چه جوری با نوک انگشتت صفحه رو می آوردی پایین. بعد مثل دیوونه ها سعی می کنم اداتو در بیارم!!! ولی نمیشِد! اصلا هیچی این دوست ایصفووونی ما نمیشِد!
  • سید مجتبی
  • شاید احساس درونی آدم‌هاست که با نگاه خودشان به اطراف می‌نگرند و می‌بینند که همه چیز به سمت آن‌هاست.
    شاید به خاطر دید خودشان است که حتی سریال‌ها را شرحی بر زندگی خود می‌بینند و....
    شاید هم...


    چی بگم... شاید هم نه!

    سلام عزیز دل خواهر. فدات شم، یه دفعه ای این "خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.........................." را بگو و خودتا خلاص کن، تا از در و دیوار به تو حمله نکنند که شاید کار به استخوانت بخورد. شاید هم این "خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.........................." را روزی گفته ای، و نمیدانی، و شاید هم یادت رفته است که روزی گفته ای، که نمیدانی چاق شده ای یا کاردها دیگر به تیزی سابق نیستند که ببرند و خلاص کنند آدم را.
    جنگ اول بهتر از صلح آخر، اگرم نگفتی همین الان بگو "خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا..........................." شاید از این "نمیدانم ها" و "شایدها" و "که" ها خودتا خلاص کنی.
    هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهیم.


    به به ... سلام عزیز دل برادر!
    شاید ها رو کنار بذار... همان اولی درسته....
    خنده ام گرفت از این "جام بلا بیشترش می دهیم!!!" قربون تو و اجدادت....
    اصلا داغونم .... عجیب هوای نجف و حرم امیر المومنین زده به سرم... عجیب....
    برام دعا کن گلی. خیلی محتاجم
  • چشم و چراغ همه شیرین سخنان
  • چه غریب ماندی ای دل !
    نه غمی ، نه غمگساری
    نه به انتظار یاری ،
    نه ز یار انتظاری
    غم اگر به کوه گویم
    بگریزد و بریزد
    که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری...


    هی...
    دعام بکیره یا نگیره از روی انجام وظیفه بر روی چشم. خدا هم خودش خوب بلد خدایی کنه.(بقول استاد شیخ بهایی:شما نیمیخواد چیز یادی خدا بدیند خدا خودش خب بلده خدایی کنه...) محتاجیم.
    امروز با سمانه بیامکی صحبت کردم. سلام رسوند. اون هم آرزوی تو را داشت. یه کربلای دسته جمعی. بعدشم من آرزو میکردم و میگفتم یعنی یه روزی میاد که همه با هم دوباره دور هم جمع بشیم؟؟؟........انشاءالله.


    ای بابا. من مخلص خدا هم هستم
    نمیدونم شایدم بشه. دیشب خوابتون رو میدیدم. سمانه هم بود. یاد کربلا بخیر
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی