نباید نوشت
يكشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۱ ب.ظ
چند وقتی، کلمه ای روی زبانم بود... بدون ادامه.... آن کلمه این بود: "گاهی..." و بعد از آن سکوت ...
امروز ادامه اش آمد....
"گاهی....
نباید نوشت!"
به نام او...
مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات
کلمات کلیدی
بایگانی
- اسفند ۱۳۹۹
- آذر ۱۳۹۹
- آبان ۱۳۹۸
- تیر ۱۳۹۴
- خرداد ۱۳۹۴
- بهمن ۱۳۹۳
- آذر ۱۳۹۳
- آبان ۱۳۹۳
- مهر ۱۳۹۳
- شهریور ۱۳۹۳
- مرداد ۱۳۹۳
- فروردين ۱۳۹۳
- اسفند ۱۳۹۲
- بهمن ۱۳۹۲
- آذر ۱۳۹۲
- آبان ۱۳۹۲
- مهر ۱۳۹۲
- شهریور ۱۳۹۲
- مرداد ۱۳۹۲
- تیر ۱۳۹۲
- خرداد ۱۳۹۲
- ارديبهشت ۱۳۹۲
- فروردين ۱۳۹۲
- اسفند ۱۳۹۱
- بهمن ۱۳۹۱
- دی ۱۳۹۱
- آذر ۱۳۹۱
- آبان ۱۳۹۱
- مهر ۱۳۹۱
- شهریور ۱۳۹۱
- مرداد ۱۳۹۱
- تیر ۱۳۹۱
- خرداد ۱۳۹۱
- ارديبهشت ۱۳۹۱
- بهمن ۱۳۹۰
- دی ۱۳۹۰
- آذر ۱۳۹۰
و ما نمینویسیم.....
گاهی نباید نوشت ...
اما چرا؟؟
چون انقدر تمرکز ندارم نوشته هام تبدیل به چرت و پرت میشه! دریغ از توان نوشتن یه موضوع ساده!
اما چرا؟؟
چون انقدر تمرکز ندارم نوشته هام تبدیل به چرت و پرت میشه! دریغ از توان نوشتن یه موضوع ساده!
سلام گل بانو جون ...
گاهی...
باید همه چیز را گذاشت و رفت ...
رفت به اصفهان...و به همراه پرستو در کنار زاینده رود خشک یاد سال پیش و قایق سواری اش را کرد ...
وخی بیا ...
گاهی...
باید همه چیز را گذاشت و رفت ...
رفت به اصفهان...و به همراه پرستو در کنار زاینده رود خشک یاد سال پیش و قایق سواری اش را کرد ...
وخی بیا ...
می خواهم پاک کنی همه ی تلخی ها را
و از نو بنویسی
بنویسی هر چه را که آرزو داری
بنویس عزیز دلم!!!!
نگذار نوک انگشتانت یخ بزند.بنویس!
و از نو بنویسی
بنویسی هر چه را که آرزو داری
بنویس عزیز دلم!!!!
نگذار نوک انگشتانت یخ بزند.بنویس!
گاهی واژه ها را باید در انتظار گذاشت ...آنها جز محدود کسانی هستند که به پای تو پیر می شوند ...خوب یا بدشان ...هیچ گاه از یاد نمی روند حتی اکر محکوم به حبس ابد در قلبت شوندو به آنها فرصت جولان در ورقی را ندهی....
هیچی...!
میگی نباید نوشت دیگه!!!
میگی نباید نوشت دیگه!!!
چرا نمینویسی
خوب بیا دیگه
خوب بیا دیگه
سلام عزیزم
بی صبرانه منتظرم برگردی و باز بیام بهت سر بزنم هر روز میام اینجا
فدای تو
بی صبرانه منتظرم برگردی و باز بیام بهت سر بزنم هر روز میام اینجا
فدای تو
چه وضعیه؟!
چرا کامنت ها رو بدون جواب تایید میکنی؟
چرا میزنی؟
وقت نداشتم خووووووووووووووووووووووووو
چرا کامنت ها رو بدون جواب تایید میکنی؟
چرا میزنی؟
وقت نداشتم خووووووووووووووووووووووووو
سلام مداد جون ببخشید البته از نوع رنگیش
من کتابدار هستم متولد سال 1388
عزیزم هدهد جان این چه رفتاریه؟! تو که میدونی م.ر دل نازکه. آخیش.. ببین چجوری ترسیده
عزیزم نترس من دعواش میکنم باشه؟
میدونم که خوش اومدم به وبگاهت.عزیزم چشم بازم بهت سر میزنم.
بوس
سلام عزیزم.. اینجور که بوش میاد دیگه پیر شدی باید از دانشگاه بری ... نه؟
آله... خاله من خییییییییییلی دل نازکم... دعواش کن این هد هد رو! همش به من نوک می زنه....
خیلی خوش اومدی... بازم این طرفا بیا!
من کتابدار هستم متولد سال 1388
عزیزم هدهد جان این چه رفتاریه؟! تو که میدونی م.ر دل نازکه. آخیش.. ببین چجوری ترسیده
عزیزم نترس من دعواش میکنم باشه؟
میدونم که خوش اومدم به وبگاهت.عزیزم چشم بازم بهت سر میزنم.
بوس
سلام عزیزم.. اینجور که بوش میاد دیگه پیر شدی باید از دانشگاه بری ... نه؟
آله... خاله من خییییییییییلی دل نازکم... دعواش کن این هد هد رو! همش به من نوک می زنه....
خیلی خوش اومدی... بازم این طرفا بیا!
سلام دوست عزیزم دل بعضی ادما که تنگ میشه میاد اینجا نوشته هایدوستش رو میخونه و حسابی شاد میشه
شرمنده ام کردی! ببخشید که این روزای آخر میزون نبودم
شرمنده ام کردی! ببخشید که این روزای آخر میزون نبودم
شیت خالی!ماکت شکسته.مقوا تا خورده.رنگ خشک شده.نمای بی سر و کله!
شیپ نامیزون... بوم کج و کوله... پوستر رزولیشن پایین... قلم نوری خراب... فایل ویروسی... فتوشاپه هنگ کرده ... خجالت بکش من از تو بزرگترم...
شیپ نامیزون... بوم کج و کوله... پوستر رزولیشن پایین... قلم نوری خراب... فایل ویروسی... فتوشاپه هنگ کرده ... خجالت بکش من از تو بزرگترم...