آخ مغزم!
هیچ وقت حالم مثل حالی که الان دارم نبوده! تک تک سلول های توی سرم به شدت درد میکنه!باور کن!!! دونه دونه شون رو احساس می کنم! آخ مغزم حسابی داره سوت میکشه ..........
مبحث نور با این پیچیدگی و ربط دادن همزمان اون به فیزیک و دین و فلسفه و عرفان... از درست کردن پازل شصتاد هزار تکه ای هم سخت تره!
متن رساله رو برای استاد میل کردم...همین الان استاد متن اصلاح شده همراه با پیشنهادات خودش رو بهم برگردونده.... دارم مطالب خودم رو میخونم که مغزم هنگ میکنه...
نه که چندین ساعته دارم پشت سر هم راجع بهش فکر می کنم... دیگه مغزم جواب نمیده حتی مطلب خودم رو بخونم
فکر کنید مطالبی که مثلا خودم نوشتم و باید برام آشناتر باشه...
خدا رحم کنه! متن اصلاحیه استاد راهنما رو بخونم چی میشه؟؟؟؟!!!!!!! وای خدای من مخم را دریاب!
پایان نامه ی من مثل چیدن پازل میمونه... مثل حل کردن یه مسئله ی سخت ریاضی...
گرچه سخته! اما احساس می کنم داره این همه سال دوری از ریاضی و فیزیک رو برام جبران میکنه...
چیزایی که خیلی دوستشون داشتم ... حتی بیشتر از نقاشی و هنر....
خدا رو شکر...
* همچین سردردی رو فقط روز کنکور کارشناسی تجربه کرده بودم... به لطف این مبحث الان اغلب اینجوریم و از سر درد اصلا نمیتونم کار کنم!
- ۳ نظرات
- ۲۶ خرداد ۹۱ ، ۰۶:۳۶