با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

حضرت پدر

شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۲۰ ب.ظ

115 روز از آن روز میگذرد! روزی که تصمیم گرفتم این دیدگاه را در زندگیم عملی کنم. روزی که دست برداشتم از معامله. حتی معامله با خدا! روزی که زندگی را مثل یک خط کش 60 سانتی دیدم. باریک و کوتاه! روزی که خودم را از پشت فرمان جسم و این دو چشم بیرون کشیدم. روزی که خودم را دختری دیدم خارج از خودم... با فاصله ی 100 متری از خودم... گاهی هزار متری. اندازه ی یک نقطه!
آن روز بود که یا علی گفتم و با پشتی گرم از حمایت پدرم* علی (ع) بلند شدم و ایستادم...
رکورد! بالایی هم زدم. حتی! که از خودم نبود ... از مدد علی (ع) بود.

زمین خوردم... یک ماه پیش! در دلم کمرنگ شد آن مهر و نیاز...
چرا؟ حساب کتابش سخت است. بعضی معادله ها پیچیده تر از دو دو تا چهار تای دنیایی است! این که من بنشینم و فکر کنم و فکر کنم که چه شد که زمین خوردم... فکر دنیایی.... جواب نمی دهد... به جواب نمیرسد!
جواب ساده تر از این حرف هاست:
من دست پدر را رها کردم...من چشم از او برداشتم... چشمی که فقط برای دیدن روی ماه او آفریده شده!


خدایا! خداوندا! یک لحظه دلم را از مهر علی (ع) خالی نکن... دلمان را...


*سیده نیستم اما علی علیه السلام پدرم است و فاطمه ی زهرا سلام الله مادرم....


 

  • مداد رنگی