با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

باغ برفی

سه شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۵۹ ب.ظ

به او گفته بودم: بیا ببینمت..

به من گفته بود: هر وقت خوب شدم تو اولین کسی هستی که به ملاقاتش خواهد آمد...

به او گفته بودم: خوب شو... و پاییز امسال مرا به باغ انارتان ببر...


 

بهار بود...

پاییز از راه رسید...

فصل انار دارد تمام می شود و او به پیام های من جواب نمی دهد

پروانه ی من، کجای این دنیا هستی که من از تو بی خبرم؟

بیا... حتی اگر زمستان شد بیا. حتی اگر اناری در کار نبود بیا... سالم بیا و مرا به باغ برفی تان ببر...


 

 

برای سلامتی اش دعا کنید...
 

  • مداد رنگی

برف و پاییز

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ

من... دل زده از مسیر لعنتی تهران تا کرج و شلوغی و آلودگی ... تنفر از مترو رفتن... استرس از کار های تلبار شده ای که تحویلش یک شنبه بوده و ترس از کارگردانی که هر لحظه ممکن است زنگ بزند و گوشی من شماره اش را نشناسد و من جواب ندهم، پشت میز صبحانه نشستم و فکر میکنم به زمانی که با ده دقیقه پیاده روی داخل بازار قدیمی زرگرهای یزد، به دانشگاه میرسیدم... و مقایسه اش میکنم با الان که برای تقلیل شش ساعت در راه بودن به دو ساعت باید روزی ده هزار تومن هزینه کنم و روزهای بارانی بیشتر... گاهی چهارده هزار تومن... دم راننده های بی انصاف سرد...
من میمانم و خرجی که با دخل جور در نمی آید...
من میمانم و خود آس و پاسم...
به این ها که فکر می کنم ترجیح میدم خانه بمانم و از رقم حساب بانکی ام چیزی کم نشود. ترجیح میدم با همین شعر سرگرم باشم :

دو قرون پیل دارم
بدمش کشمش دمله داره
بدمش بادم پوسله داره (با لهجه محلی خودمان)
و سعی کنم خودم هم گزینه های نخریدنی دیگری به شعر اضافه کنم :
بدمش خرما چنجله داره
بدمش انگیر چوبله داره
بدمش...
شعر را برای پدرم میخوانم. به مسخره بودنش میخندد. خوشحالم که می خندد. در حال خندیدن طیبه زنگ می زند و پنیر میخواهد. چای سرد شده را در قوری خالی می کنم. با گوشی و پنیر و یک عدد لیوان خالی، خودم را میهمان واحد روبرو می کنم... سماورشان کنار پنجره است. نگاهی به بیرون می اندازم و از دیدن دانه های برف ذوق زده می شوم ، از طرفی هم نگران برگ های درخت های روستای خدیجه می شوم که قرار است با سنگینی برف زود تر بریزند و چیزی برای عکاسی من نماند...
یکی از گزینه های خرج کردن پول دود می شود و میرود هوا.
بروم که پیاده رویه اولین برف را از دست ندهم...
این یکی مجانی است...

 

برف و پاییز

 

پ.ن. برف با جدیت تمام می بارد و شدید تر می شود ...

پ.ن. 2 پست هایی که از پلاس کپی می شوند بیشتر برای این است که پرستو هم بخواندشان. پرستویی که با شبکه های اجتماعی میانه ای ندارد. و البته باقی دوستان هم بی تاثیر نیستند!

  • مداد رنگی