السلام علیک با امام الرئوف...
وقتی دنبال بلیط میگشتم براشون حسابی هوایی شدم. کیه که هوای مشهد نکنه.
وقتی بلیط رو دادم بهشون سعی کردم گریه نکنم و خوشحال باشم. بروز ندم که منم دوست دارم باهاشون برم.
حالا تا رفتنشون نباید حرفی از مشهد بزنم که با خیال راحت برن و فکر من نباشن... اما با دلم چه کنم؟
آقا جان... قدیما بیشتر دعوتم می کردین. سالی چهار بار حتی... بدون اینکه من به خانواده اصراری بکنم. یادتونه همیشه می گفتم: "اگه دعوتم کردین خودتون به دلشون بندازین، من یه بار بیشتر نمیگم، نمی خوام به اجبار راضیشون کنم." من فقط یه بار میگفتم و میدیدم چند ساعت بعد خودشون زنگ زدن که راضی ان و من می فهمیدم شما راضیشون کردین و از ته دل خوشحال میشدم که من حقیر رو بازم قابل دونستین.
چه کنم.... دله دیگه... خیلی وقت ها براتون تنگ میشه... خیلی وقت ها...
برای شما که کاری نداره آقا................
السلام علیک با امام الرئوف... السلطان علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام...
انشاءالله که خیلی زود قسمتت بشه
دله دیگه
بله دل ، به همین حسرت خوردن هاش و آرزوهاشه دیگه
وگرنه برای چی وجود داره