با من از ماه بگو

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام او...

مستوره
می نویسد
برای بخش پنهان لحظات

آمد بهار جان ها...

پنجشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ب.ظ

بهار

بهار! دختر ناز نفحات! به دنیا خوش آمدی!

این روز ها من هم دلم می خواهد بهاری باشم برای پدرم. برای مادرم... همین طور که تو هستی.
برای بهار بودن نیازی نیست اسمم بهار باشد! یک روحیه ی سبز کافی است. یک هوای خنکِ مست کننده! یک روح بزرگ...
یک چمن زار وسیع با یک تک درخت که پدرم زیر سایه اس بنشیند و آرام تکیه بزند به درخت. چشم هایش را ببنند و با لبخند, نسیمِ بهاری را عمیق نفس بکشد! پاک و تمیز... سرش گیج برود از تکان خوردن های علف ها در باد. از سرگیجه خوابش بگیرد و آرام بخوابد. بدون دغدغه و استرس.

بهار زیبای چند سانتی متری! که فرشته ها شب و روز به دورت می گردند و قربان صدقه ات می روند.
از خدایت بخواه مرا هم بهاری کند مثل تو!
بهاری به من بدهد مثل تو!

 

 

پ.ن. نامه ای به بهار

پ.ن.2 تجسم استفهامی بهار

پ.ن.2 از این به بعد ثبت نظر بدون تایید آزاد است.

  • مداد رنگی

دخترانه

نظر (۴)

شادی خودم رو از آزادشدن نظرات اعلام میکنم
زنده باد آزادی :)))
پاسخ:
:)))
دلمون تنگ شده بود...
کجا بودید؟
بهار در تابستان:)
پاسخ:
ممنون از لطف شما. جای دوری نیستم. همین دور و برها

سلااام کجاییی شما؟
خوش اومدی
قدم نو رسیده نفحات هم مبارک باشه،بهار خانم خوش اومدی به این دنیا

سلام خانوم جان...
خوبی انشاالله ... چرا ازت خبری نیست !
مبارکشون باشه ...
شما برای من که همیشه بهار بودی ...انشاالله برای پدر و مادرت هم هستی ...
خیلی دلتنگتم ....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی